Wolf of wall street
- 18%
استیکر لپ تاپ وال استریت
- 18%
استیکر لپ تاپ میم دیکاپریو
- 18%
استیکر لپ تاپ دیالوگ معروف
- 18%
استیکر لپ تاپ پول بیشتر
- 18%
استیکر لپ تاپ این خودکار رو بهم بفروش
- 18%
استیکر لپ تاپ این خودکار رو بهم بفروش
- 18%
استیکر لپ تاپ گرگ وال استریت
- 18%
استیکر لپ تاپ لامبرپینی جردن
- 18%
استیکر لپ تاپ ها ها ها
- 18%
استیکر لپ تاپ تفریح در نائومی
- 18%
استیکر لپ تاپ جردن بلفورت
- 18%
استیکر لپ تاپ خنده دیکاپریو
برای خرید استیکر گرگ وال استریت، تنها کافیست طرح مد نظر خود را از بین انواع مدل های استیکر موجود انتخاب کنید و سریع سفارش خود را ثبت کنید. در صورتی که طرح مد نظرتون در بین محصولات نبود، میتونید طرح دلخواه را به شماره های کادینر ارسال کنید تا طراحان ما در سریع ترین زمان ممکن براتون طراحی و چاپ کنند.
گرگ وال استریت داستان فیلمی است که از اینجا آغاز میشود که جردن بلفورت با استراتژی تبلیغاتی و قدرت خدادادی بینظیر فروشندگی از فروشندهای خرده پا که بعد از دوشنبهی سیاه، بزرگترین سقوط بازار بورس نیویورک در دهه هشتاد به خاک نشسته به سهامدار معروف و پولدار معروف میشود، چه طور؟ با یک جمله؛ «این خودکار رو به من بفروش!»
لئوناردو دیکاپریو نقش جردن بلفورت را در «گرگ وال استریت» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی، ایفا میکند. نقشی که پنچ نامزدی اسکار را برای این زوج هنری ارمغان میآرود و به یکی از محبوبترین فیلمهای تاریخ سینما و پرفروشترین فیلم اسکورسیزی تبدیل میشود. برای نشان دادن محبوبیت این اثر کافی است به ماندگاری رقص دیکاپریو و میمهای متعددی که ساخته شدند اشاره کرد.
از ستارگان دیگر فیلم گرگ وال استریت، جونا هیل در نقش دنی پوراش، رفیق شفیق جوردن و مارگو رابی دوست داشتنی در نقش همسر زیبای جوردن، نائومی لاپاگلیا اشاره کرد. متیو مک کانهی در نقش مارک هنا حضور اندکی دارد و خود شخص جوردن بلفورت نیز در اواخر داستان جلوی دوربین میآید.
بعد از دوشنبهی سیاه و ورشکستگی چندین شرکت بزرگ سهام در نیویورک، جوردن کار خود را از دست میدهد و به یکی از تامین کنندههای سهامهای بیارزش میپیوندد اما هوش اقتصادی بالا و رفیقهای ناباب برایش نردبانی به سوی موفقیت و ثروت آلوده به فساد و کلاهبرداری اقتصادی میشود.
در انتهای فیلم گرگ وال استریت، جردن بلفورت به خاطر عدم افشای پروندهی مالی با ماموران دارایی درگیر میشود و ثروت، همسر و زندگی خود را از دست میدهد و برمیگردد به نقطهی شروع! اما با یک تفاوت ویژه، تجربهی بازی با سهامداران بزرگ والاستریت. همین نقطهی شروعی بر زندگی جدید بلفورت میشود تا هوش و استعدادش را در اختیار همه قرار دهد.
در آخر، پند داستان از زبان خود بلفورت بیان میشود، موفقیت بدون تلاش به دست نمیآید و دور زدن قانون هرچه قدر باهوش باشید شما را در امان نگه نمیدارد. به طور سادهتر، ماه پشت ابر نمیماند. اما برخلاف اکثر داستانهای انگیزشی-تربیتی، پیام داستان در لایه لایهی آن نهفته است. در تک تک هوسهای زودگذر و خوشگذرانی های بلفورت دیده میشود و با این حال تا آخر پنهان و منتظر میماند تا بیننده خودش به آن دست بیابد.
بسیاری فیلم گرگ وال استریت با فروش 392 میلیون دلاری را بهترین فیلم دیکاپریو میدانند. البته با کارنامهی درخشان دیکاپریو تصمیم گرفتن در این باره واقعا مشکل است اما میتوان با قطعیت گفت که جزو بهترینها قرار میگیرد.
نقدی بر سریال گرگ وال استریت
یک شبه پولدار شدن، خوشگذارنی بدون فکر به فردا و طی کردن مسیر چند ساله در چند روز رویای خیلی از ماهاست. چیزی که شب قبل خواب به آن فکر میکنیم و ترسیمش میکنیم. جوردن بلفورت یکی از ماهای خوششانسی بود که به رویای جمعی رسید و مدتها در کمال لذت در آن زندگی کرد و داستان زندگی خود را برای باقی ما به عنوان سرمشق باقی گذاشت تا نشان دهد رویای یک شبه در نهایت پوچ و بیهودهست و همان حرفهای کلیشهای و قدیمی نابرده رنج گنج.
داستان فیلم گرگ وال استریت روایت زندگی جوردن بلفورت است. او داستانش را در اوجش شروع میکند، با ماشینی آخرین مدل و لباسهای مارک و زنی زیبارو. اما همه چیز آنقدر که به نظر میآید عالی نیست. در پشت این پرده اختلافات زناشویی و عدم تفاهم، کلاهبرداری و خشونت دیده میشود. خیانت و دورویی، خودخواهی و حماقت عناصری هستند که به طور مداوم در پس زندگی بلفورت به چشم میخورند.
کمی بعد از معرفی، او با فلش بکی به عقب باز میگردد تا ماجرای زندگیش در فاصلهی زمانی تبدیلش از پسری بیپول با حلقهی نامزدی تقلبی به یکی از بزرگترین دلالان نیویورک را تعریف کند. داستانی که با ورشکستگی در دوشنبه سیاه شروع میشود و در به گروهی سهام فروش بیارزش در دفتری دور افتاده با حقوق کم میرسد. گروهی که بی هیچ سواد آکادمیک موفق میشود جای خود را در دنیای بزرگان پیدا کنند. ولی این تغییری که آن را مدیون فساد سیستم بانکی بودند، باعث نمیشود شخصیت آنها تغییر کند و همچنان همان آدمهای سطحی، خشن و تندخو باقی میمانند، این بار در کت و شلوارهای دست دوز ایتالیایی به جای پیراهنهای ارزان قیمت آمریکایی.
این گروه به همراه سردستشان بلفورت، موفق میشوند شرکت خودش را تاسیس کند و پول خوبی به جیب بزند. در این مسیر هر که با او همراه شده را هم با سخاوت زیاد در سود خود شریک میکند. به عنوان یک کلاهبردار بلفورت آنقدرها هم سنگدل نیست و همه را ورشکست نمیکند، فقط کسانی که بر حسب بخت بدشان در معرض کلاهبرداری قرار میگیرند. در عوض با کارمندان و دوستانش بسیار صمیمی و همراه است.
به هر شکل که بتواند دوستان و کارمندانش را حمایت میکند و درسهای اقتصادی مهمی که خودش به طور ذاتی بلد بوده را در اختیار آنها قرار میدهد. جدای از شم اقتصادی قوی، بلفورت معلم خوبی هم هست. صحنههای تدریس نامتعارفش بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد و کاملا مجذوب میکند. به طوری که در آخر کسی نظر منفی راجع به او ندارد و اتفاقا به نظر میآِد شخصیت دلپذیری باشد، اگر بتوان کلاهبرداری هایش را نادیده گرفت!
در آخر بلفورت به خاطر عدم افشای پروندهی مالی با ماموران دارایی درگیر میشود و ثروت، همسر و زندگی خود را از دست میدهد و برمیگردد به نقطهی شروع. اما با یک تفاوت ویژه، تجربهی بازی با سهامداران بزرگ والاستریت. همین نقطهی شروعی بر زندگی جدید بلفورت میشود تا در کنفرانسهای محتلف شرکت کند و هوش و استعدادش را در مسیر درستتری به کار ببندد و درس زندگی به آدمهای خوش خیالی مثل خود سابقش بدهد.
فیلم گرگ وال استریت به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و بازیگری ستارگانی چون مارگو رابی(همسر بلفورت)، جونا هیل(دوست بلفورت)، ژان دوژاردن(دوست بلفورت)، راب راینر(دوست بلفورت)، کایل چندلر و متیو مک کانهی(کسی که به تاسیس شرکت بلفورت کمک کرد) و فیلمنامهی قوی ترنس وینتر بر اساس زندگینامه بلفورت به قلم خودش، گرگ وال استریت را تبدیل به اثری خوش ساخت کرده که ارزش دیدن چند باره را دارد.
دیدگاهتان را بنویسید