سبد خرید شما خالی است.
ریک و مورتی؛ ترکیب نبوغ و بلاهت!
ریک و مورتی داستان پسر نوجوانی است، که هیچکس خاصی نیست، نه نابغه‌ای با عینک ته استکانی و نه ورزشکاری محبوب و با هیکل جذاب که یک تنه عامل پیروزی تیم مدرسه بشود. مورتی پسری عادی است، در یک خانواده‌ی عادی، با خواهر بزرگتری به اسم سامر و مادری که دامپزشک است و پدری ساده و تقریبا بی‌مصرف!
اما زندگی مورتی با آمدنِ پدرِ مادرش (پدربزرگ) تغییر می‌کند. ریک، پیرمرد دیوانه‌ی مست و بددهنی است که همواره نوشیدنی در دست دارد و رفتارهای حال بهم‌زنی انجام می‌دهد، در عین‌حال یک نابغه است، یک نابغه‌ی کله خراب!
ریک که مدرسه را کاری بیهوده می‌داند، مورتی را با خود به هیجان‌انگیزترین سفرها که اغلب خطرناک هستند، می‌برد. آنها با پورتالی که ریک به وسیله‌ی اسلحه‌ی پورتالی دستی‌اش ایجاد می‌کند در مکان، زمان و بُعدهای مختلف جابه‌جا می‌شوند و به این ترتیب به همه جا سرک می‌کشند. اگر شما هم مثل من عاشق این پورتال‌ها هستید و دوست دارید یکی برای خودتان داشته باشید، به بخش ریک و مورتی سر بزنید و فصل پنجم را با پورتال اختصاصی خودتان شروع کنید.
با این پورتال‌ها ریک و مورتی به جهان‌هایی می‌روند که هیچ‌چیز به طبیعی نیست و اتفاقات به انتزاعی‌ترین شکل ممکن رخ می‌دهد. مثلا درون باتری ماشین دست‌ساز ریک جهان کوچکی است که فعالیت خود برق باتری را تامین می‌کند و مردمان این جهان با انگشت وسط بهم سلام می‌دهند.
از اصطلاحات مورد علاقه‌ی ریک می‌توان به Wubba Lubba Dub Dub اشاره کرد. در یکی از قسمت‌ها مردپرنده‌ای، بهترین دوست ریک که یک ترکیبی از پرنده و انسان است برای مورتی توضیح داد که این تیکه کلام به معنی درخواست کمک است و بیشترین استفاده از این جمله وقتی بود که ریک در نسخه‌ی نوجوان خود گیر افتاده بود و به این وسیله از اطرافیانش کمک می‌خواست.
ریک و مورتی به این جهان اکتفا نمی‌کنند و در سایر بُعدها و جهان‌های موازی نیز به ماجراجویی می‌پردازند که ریک‌ها و مورتی‌ها و حتی جری‌های دیگری هم دارد. مثلا ریک دزد دریایی، ریک سناتور، مورتی نابغه، جری معتاد و ریک و مورتی‌هایی که مطلقا فکرش را هم نمی‌کنید. حتی در یکی از قسمت‌ها وارد کشوری می‌شوند که توسط ریک‌ها اداره می‌شود و ساکنانش هم ریک هستند.
ریک سانچز احتمالا تنها فردی است، که برای نرفتن به جلسه مشاوره دست به دامن تکنولوژی می‌شود و خود را تبدیل به خیارشور می‌کند. البته ایده‌ی پیرمرد چندان خوب پیش نرفت و در نهایت سر از فاضلاب درآورد. بنابراین شاید امتحان کردن این کار در خانه چندان کار عاقلانه‌ای نباشد، اما چسباندن استیکرهای این پیرمرد دوست‌داشتنی و در عین‌حال دیوانه قطعا کار خوبی است.
در میان این داستان‌های جالب، ریک و مورتی حرف‌های بیشتری هم برای زدن دارند و مباحثی مثل عشق، خانواده، روابط و فراز و نشیب‌های آن و حتی مشکلات نوجوانان به خوبی تشریح می‌شود. نویسندگان این سریال به شیوه‌ی ماهرانه‌ای ترس سامر، خواهر نوجوان بزرگتر مورتی از کافی و قابل قبول نبودن و دغدغه‌ی او در مورد پسر مورد علاقه‌اش را به تصویر کشیدند. همچنین رویارویی مورتیِ خجالتی با دختر رویا‌هایش که به آخر الزمان منتهی می‌شود از نقاط عطف عاطفی سریال است.
سریال، روابط میان والدین و والدین با فرزندان را به درستی به تصویر می‌کشد. ازدواج بث و جری در نقش والدین، مشکلات زیادی دارد و در هر قسمت اشاره‌ی کوچکی به آن می‌شود و به این شکل، از زندگی زوجی که سال‌ها از ازدواجشان می‌گذرد و دیگر آن عشق دوران جوانی را تجربه نمی‌کنند، به تصویر کشیده می‌شود. سامر، دختر نوجوان خانواده، طرز فکر مادر و پدرش را قدیمی و کار کردن با گوشی‌همراه را از هم‌صحبتی و وقت گذراندن با آنها هیجان‌انگیزتر می‌داند.
در این میان رابطه بث با ریک، پدرش از نقاط عطف این داستان است. بث مشخصا عاشق پدری است که سال‌ها قبل هنگامی که بث تنها هشت ساله داشته او و مادرش را رها کرده و به ماجراجویی پرداخته است. سال‌ها بعد وقتی ریک به خانه بازگشت، بث تمام کاستی‌ها و اشتباهات پدر را را عامدانه از یاد برد و برخلاف میل شوهرش با آغوش باز به او خوش‌آمد گفت و حتی اجازه داد پسرش، و بعدها دخترش همراه پدربزرگ به سفرهای پرهیجان و خطرناک بروند.
بهای این تصمیم بث، ازدواجش بود. جری (شوهر بث) که همان روز اول ورود ریک به دنبال بهانه‌ای برای بیرون کردن او از خانه بود، در نهایت طاقتش تمام شد و از بث جدا شد. هر قسمت این سریال ترکیب بی‌نظیری از طنز، روابط انسانی و حتی غیرانسانی، روزمره‌های عادی و مفاهیم علمی-تخیلی با رویکردی انتقادی است. نویسندگان سریال این کار را به‌قدری ظریف انجام داده‌اند که مخاطب اصلا احساس نمی‌کند با یک سریال شعاری و آموزشی رو‌به‌رو است. با خرید استیکرهای این سریال دوست‌داشتنی از فروشگاه استیکر کادینر، می‌توانید ریک و مورتی را همیشه در کنار خود داشته باشید.
نویسنده: آنا پولادی